داستان نویسی خلاق فارسی از شهروزبراری

بازنشر داستان نویسی خلاق فارسی

داستان نویسی خلاق فارسی از شهروزبراری

بازنشر داستان نویسی خلاق فارسی

داستان نویسی خلاق فارسی از شهروزبراری

رمان، آموزش نویسندگی،داستان کوتاه، داستان بلند، مقاله اموزشی

آخرین نظرات
  • 13 November 20، 04:50 - ناشناس
    عالی
  • 13 November 20، 04:49 - مژگان احمدی موقری
    مرسی .
نویسندگان

1
بخارا
سال بیست و چهارم
یادداشتهای ادبی و تاریخی )8     )ابوالفضل خطیبی 54 .آیا افغانستان مهد زبان دری بوده است؟ 
دربارۀ سخنان اخیر اشرف غنی، رئیس جمهور افغانستان زبان فارسی که اینک در ایران و تاجیکستان و افغانستان و بخشهایی از برخی  کشورهای دیگر بدان سخن میگویند، از گذشته های دور در پهنۀ گسترده ّ ای از قارۀ   مذکور، سخن سرایان برجستهای ظهور کردند و  آسیا رواج یافت و به ویژه در سه کشور با خلق آثاری گرانسنگ، این زبان را نیک پروراندند. رودکی، قافله سالار سخن پارسی  از تاجیکستان امروز برخاست، فردوسی و سعدی و حافظ از ایران امروز و نظامی  گنجه ِ ای از گنجه در کشور آذربایجان کنونی و مولوی خداوندگار شعر فارسی از بلخ افغانستان که آثار شکوهمند خود را در قونیه در کشور ترکیۀ فعلی خلق کرد. نکتۀ شایان   توجه این است که زبان فارسی خود ظرفیتهای الزم را داشت تا در این گستره به   سرنیزۀ حکومتگران بر اقوام مختلف  عنوان زبان معیار شناخته شود، نه آنکه به زور تحمیل شود. بعد از اسالم، حکومتی یکپارچه بر سراسر ایران فرمان نمیراند و امیران  و شاهان مختلفی در گوشه و کنار کشور حکم میراندند، ولی زبان فارسی و فرهنگ ّخی  دیرین ایرانی، مردمان این نواحی را به یکدیگر پیوند میداد. عنصری در بلخ و فر در سیستان، هردو در حوزۀ جغرافیایی خراسان بزرگ شعر فارسی میسرودند و قطران  در آذربایجان شعر آنان را میفهمید. سعدی و حافظ در شیراز شعر فارسی میسرودند 
و امیرخسرو دهلوی در دهلی و در این شهرها فرمانروایان مختلفی فرمان میراندند.
org.tarikhema.pdf
org.tarikhema
org.tarikhema.mandegar
ir.tarikhema

 

2
طی سالهای اخیر این بحث داغ درگرفته است که هریک از کشورهایی که روزگاری 
ِ مهد زبان فارسی بودند - و برخی هنوز هم هستند- مفاخر زبان فارسی قلمرو خود را 
از خود می ً دانند. مثال همتباران و همزبانان بلخی ما، موالنا را از آن خود میدانند و یا 
تاجیکان عزیز رودکی را و یا برادران ما در کشور آذربایجان و گنجویهای عزیز، نظامی 
را و در این میان هموطنان ایرانی ما از این موضوع سخت دلخور میشوند و من در 
شگفتی فرومیمانم اندر این باب. باید از اینان پرسید: اگر شما بلخی بودید و هم والیتی 
موالنا، آیا این خداوندگار زمان و زمین را از خود نمیدانستید و به او افتخار نمیکردید؟! 
بلخیان حق دارند، همانگونه که تاجیکان هم حق دارند رودکی را از آنِ خود بدانند. 
گنجویها هم حق دارند. برادران ترک زبان ما در قونیه هم حق دارند که موالنا را از خود 
ِ بدانند. مگر موالنا بیشتر عمر خود را در قونیه سپری نکرد؟! مگر شاهکارهای جاویدان
خود را در آن دیار خلق نکرد؟! ما ایرانیان هم حق داریم موالنا را از خود بدانیم و نظامی 
و رودکی را که در گسترۀ ایران بزرگ بالیده بودند. تازه، این خداوندگار ما، موالنا آنقدر 
بزرگ و شکوهمند است که اگر دهها کشور دیگر هم او را از خود بدانند و از قبیلۀ خود، 
هیچ کم نیاورد و ما ایرانیان هم باید از این رخدادها شادمان باشیم تا دلخور. هرات و 
بلخ و خجند و بخارا پارۀ تن ماست. هرات یا اصفهان، بلخ یا شیراز. چه فرقی میکند؟! 
اشکال زمانی پیش می ِ آید که کشورهای مذکور مفاخر بزرگی را که زمانی به ایران بزرگ   تعلق داشتند اختصاصا ِ از آن خود بدانند و الغیر. چندی پیش )8 بهمن 1398 /28 ژانویۀ 2020 ،)آقای حسن روحانی، رئیس جمهور   ایران، به مناسبت موضوع انتخابات الکترونیکی، در مورد کشور افغانستان و افغانستانیها  با بیان و لحنی سخت نامناسب سخن گفت. بیآنکه وارد جزئیات موضوع شوم، باید   آقای روحانی به هیچ روی قابل دفاع نبود، همچنانکه نوع برخورد ما  بگویم که کار ایرانیها با مهاجرین افغان در ایران هم در بسیاری موارد قابل دفاع نیست. از آن سو،  شاهحسین مرتضوی، مشاور فرهنگی رئیسجمهوری افغانستان پاسخ مناسبی به آقای  روحانی دادند. اما سخنانی از اشرف غنی، رئیس جمهور افغانستان با بیان و لحن  نامناسبی نقل شده است که آن هم به هیچ روی قابل دفاع نیست. گزارش کوتاهی  از سخنان ایشان را که به نظر میرسد در واکنش به سخنان آقای روحانی، گفته شده  است، میآوریم و در پایان چند نکتۀ مهم را دربارۀ این سخنان یادآور میشویم:
اشرف غنی چند روز پیش )۳۰ ژانویه ۲۰۲۰ )در مراسمی با عنوان »گفتمان تاریخ،  فرهنگ و هویت ملی« در جمع دانشجویان گفته بود: »افغانستان مهد زبان دری است. 
ایران پهلوی زبان بود. ما زبان و ادبیات دری را انکشاف دادیم. حاال ]به ما[ میگویند  ایران شرقی. ای برادر، دزدی هم حد دارد، حد دارد«.
org.tarikhema.pdf
org.tarikhema
org.tarikhema.mandegar
ir.tarikhema


بهتر است سیاستمداران سیاستورزی کنند و کار پژوهش ادبی را به اهل آن 3
واگذارند. دربارۀ زبان دری و خاستگاه آن دو کتاب عالمانه از بقیه مهمتراند: یکی به 
قلم ژیلبر الزار، ایرانشناس نامدار فرانسوی با عنوان شکلگیری زبان فارسی )ترجمۀ 
مهستی بحرینی، هرمس، 1393 )و دیگری به قلم بزرگترین زبانشناس ایرانی، استاد 
دانشمند من، دکتر علیاشرف صادقی با عنوان تکوین زبان فارسی )دانشگاه آزاد 
ایران، 1357 .)بر پایۀ این پژوهشها، سخنان اشرف غنی متأسفانه با اسناد و شواهد 
تاریخی همخوانی ندارد. خاستگاه زبان دری نه افغانستان است و نه تاجیکستان و 
نه حتی ایران امروزی، بلکه مهد زبان فارسی یا دری، مداین، تختگاه ساسانیان بوده 
ِ اصلی این زبان ایالت فارس 
ِ عراق واقع است. البته خاستگاه
که اینک در کشور
بوده است. »دری« منسوب است به در، یعنی درگاه و منظور از درگاه، دربار شاهان 
ِ ساسانی و پایتخت آنها مداین )تیسفون( است و زبان دری که در شهر مداین رایج 
ِ بود، خویشاوند ِ نزدیک زبان پهلوی یا گویشی از آن محسوب میشد. در اواخر دورۀ 
ساسانی، سپاهیان ایران طی لشکرکشیهایی به شمال و شمال شرقی ایران برای 
ِ مقابله با اقوام صحراگرد که برای تاخت و تاز و غارت شهرهای پرنعمت خراسان 
بدانجا سرازیر میشدند، زبان دری را با خود به خراسان بزرگ بردند و همین زبان 
به تدریج جای زبان ّ های بومی را در آن مناطق گرفت و خود با برخی عناصر محلی 
• اشرف غنی
org.tarikhema.pdf
org.tarikhema
org.tarikhema.mandegar
ir.tarikhema


4
درآمیخت. بعدها همین زبان سراسر ایران را درنوردید و جای زبانهای دیگر ایرانی 
ِ مردم در سراسر ایران 
را گرفت و زبان معیار شد. بنابر این، بعد از اسالم، زبان معیار
که افغانستان و تاجیکستان امروزی هم بخشهایی از آن محسوب میشدند، فارسی 
بود و تقسیم ِ بندی زبان فارسی به زبان تاجیکی در تاجیکستان و دری در افغانستان
امروزی محصول دوران اخیر است. درست است که زبان ایرانیان، پهلوی یا درستتر 
»پارسیگ« بود، ولی باید به این نکته توجه داشت که این زبان در دورۀ ساسانی و 
حتی اوایل دورۀ اسالمی زبان نوشتار بود نه گفتار و زبان گفتار همان دری بود. پس 
از متروک شدن زبان پهلوی و خط آن، ایرانیان، زبان گفتاری دری یا فارسی یا فارسی 
ِّ دری را با خط ِ مأخوذ از عربی نوشتند و همین زبان و خط در سراسر ایران آن زمان، 
از جمله افغانستان و تاجیکستان امروزی رواج یافت. بنابر این، این سخن اشرف غنی 
که افغانستان مهد زبان دری است و ایرانیها نام »دری« را از افغانستانیها دزدیدند، 
ُن نادرست است. کدام دزدی؟! ابن مقفع در قرن دوم هجری به تصریح میگوید: 
از ب
»دری زبان شهرهای مداین است«.
نگارندۀ این سطور نمیداند چه گروهی از ایرانیان به افغانستان گفتهاند ایران 
ً شرقی و اگر هم گفته باشند، قطعا خطا کردهاند و حق با اشرف غنی است. بحثهای 
تاریخی را نباید با بحثهای مربوط به تشکیل کشورهای مستقل امروزی درآمیخت. 
به لحاظ تاریخی، زمانی که ایران و افغانستان و تاجیکستان درون کشوری واحد با 
مرزهای مشخص و شناختهشدهای بودند، میتوان در بحثهای تاریخی، افغانستان 
ّ امروزی را ایران شرقی نامید، ولی امروزه، هر سه کشور هویت مستقلی دارند و 
باید به این هویت مستقل احترام گذاشت. اینکه هریک از این کشورها چه سهمی 
از میراث فرهنگی و تمدنی ایران کهن را در خود جای دادهاند، نباید در نوع نگاه 
ِ ما به هویت مستقل آنها تأثیر بگذارد. شایسته است که هر سه کشور که قرنها زبان 
و ادبیات و فرهنگ مشترکی آنها را به یکدیگر پیوند داده است، به دنبال انکشاف 
راههایی برای همگرایی بیشتر باشند تا واگرایی. روزی فرامیرسد که مرزهای 
ِ مصنوعی میان کشورهای فارسی زبان کمرنگ و کمرنگتر میشود و مردمان این 
ِ داشتن هویت مستقل، به یکدیگر نزدیک و نزدیکتر میشوند 
کشورها با وجود
و چون گذشته غمها و شادیهای خود را با یکدیگر تقسیم میکنند و دردهای 
مشترک را فریاد میزنند.
org.tarikhema.pdf
org.tarikhema
org.tarikhema.mandegar
ir.tarikhema


5
55 .کدام ویرایش شاهنامه معتبر است؟
طی حدود دو قرن گذشته، در زمینۀ شاهنامهپژوهی و تصحیح متن آن، پنج نقطۀ 
ِ َر م َکن نخستین بار چاپ کامل شاهنامه را در 
ِرن
درخشان دیده میشود: یکم، در 1829م ت
چهار جلد در کلکته منتشر کرد؛ دوم: ژول موهل پس از سالها پژوهش در نسخههای 
شاهنامه، متن اصلی و ترجمۀ فرانسوی آن را در فاصلۀ سالهای 1838-1878م 
انتشار داد؛ سوم، در1920م چاپ دوم کتاب حماسۀ ملی ایران، نوشتۀ تئودور 
نولدکه، ایرانشناس برجستۀ آلمانی به چاپ رسید که نقطۀ عطفی در پژوهشهای 
شاهنامهشناسی است. چهارم، در میانۀ قرن بیستم میالدی تصحیح شاهنامه با روش و 
نسخههای جدیدی در اتحاد جماهیر شوروی سابق، زیر نظر یِ ِوگنی ادواردویچ برتلس 
ِ و پس از مرگ او زیر ِ نظر عبدالحسین نوشین به انجام رسید و مجلدات نه گانۀ آن 
از سال 1960 تا 1971م در مسکو انتشار یافت. اما در سال 1366ش با انتشار نخستین 
جلد از تصحیح جالل خالقی مطلق در نیویورک، نقطۀ عطفی در تصحیح انتقادی متن 
شاهنامه پدید آمد و از آن پس دگرگونیهای مهمی در مسیر شاهنامهشناسی رخ نمود، 
تا آنجا که میتوان جریان شاهنامهشناسی را به دو دورۀ پیش از خالقی مطلق و پس 
از او تقسیم کرد. این تصحیح در 8 جلد، همراه با 3 جلد یادداشتهای توضیحی، 
نخست در فاصلۀ سالهای 1366-1386/1981-2007 در نیویورک )انتشارات بنیاد 
میراث ایران( و سپس همین مجلدات با اصالحاتی در فاصلۀ سالهای 1386 تا 
1389ش، در تهران )انتشارات دایرهًْالمعارف بزرگ اسالمی( انتشار یافت. در 1393
یک جلد بیتیاب نیز به عنوان جلد دوازدهم به این مجموعه اضافه شد. در همین 
ِ سال خالقی مطلق چاپ دوم این تصحیح را پس از مقابلۀ متن هشت جلدی با نسخۀ 
نویافتۀ سن ِ ژوزف بیروت با گزیدهای از نسخهبدلها در دو جلد در انتشارات سخن 
منتشر کرد. در همین سال، دورۀ چهارجلدی این ویرایش نیز در قطع کوچکتر انتشار 
یافت. خالقی مطلق نخستین بار کهنترین نسخۀ شاهنامه، یعنی فلورانس 614ق را در 
نیمۀ اول شاهنامه اساس تصحیح قرار داد و گذشته از این نسخه، از 15 نسخۀ دیگر 
که نسخههای کهن و معتبری چون استانبول 731ق، قاهرۀ 741ق و کراچی 752ق نیز 
در میان آنها بود و تا آن زمان در هیچ تصحیح دیگری استفاده نشده بود، بهره برد. از 
ویژگیهای مهم این تصحیح، ثبت دقیق همۀ نسخهبدلها در پانوشت و اتخاذ شیوهای 
نوین در تصحیح متن بود. در تصحیح خالقی مطلق بر خالف چاپ َ های م َکن و موهل، 
به سبب وجود نسخهبدلهای انبوه، روش کار مصحح مشخص شده است. مصحح 
بر خالف چاپ مسکو در تصحیح متن، مکانیکی عمل نکرده است که آنچه در نسخۀ 
اساس او بود، همان را در متن بنهد و یا اگر بیتی نبود، آن بیت را ولو آنکه در همۀ 
org.tarikhema.pdf
org.tarikhema
org.tarikhema.mandegar
ir.tarikhema


نسخههای دیگر وجود داشته، به پانوشت ببرد. روش او، تحقیقی است، بدین معنی 6
که مصحح در عین توجه به نسخۀ اساس، از همۀ امکانات تصحیح سود جسته است؛ 
از آن جملهاند: توجه به بیتهای منقول از شاهنامه ّ در متون مختلف فارسی و توجه 
به ساختهای مشابه در جای جای شاهنامه و نیز در متون فارسی معاصر فردوسی و 
توجه به روایات مشابه شاهنامه در متون فارسی و عربی که مانند شاهنامه با میانجی 
یا بی میانجی منبعث از خداینامه بودند.
خالقی مطلق در تشخیص بیتها و قطعات الحاقی مالکهایی را به کار گرفت که 
پیش از آن، هیچ یک از مصححان شاهنامه توجهی به این مالکها نداشتند. گذشته از 
ِ این قطعات در نسخههای مختلف، یکی از مهمترین مالکهای او توجه 
بود یا نبود
به ویژگیهای سبکی این قطعات و سنجش آنها با شعرهای اصیل فردوسی است. از 
دیگر مالکهای او، منطق درونمتنی و برون ِ متنی این گونه بیتها و قطعات است؛ 
بدین معنی که قطعۀ مورد نظر در بافت سخن با بیتهای پس و پیش خود پیوندی 
انداموار )ارگانیک( دارد یا اینکه مانند وصلهای ناهماهنگ و ناسازوار به متن سنجاق 
شده است. در مورد منطق برونمتنی، این نکته برای خالقی مطلق اهمیت دارد که 
ِ ِ اساس ِ نظم شاعر بوده باشد یا 
ً روایت قطعۀ مورد نظر، اساسا می ِ توانسته در متن منثور
نه. مصحح، بر خالف مصححان پیشین چه در مقاالتی مستقل و چه در یادداشتهای 
• دکتر جالل خالقی مطلق )عکس از: ژاله ستار(
org.tarikhema.pdf
org.tarikhema
org.tarikhema.mandegar
ir.tarikhema


7
شاهنامه، شواهد و دالیل خود را برای الحاقی انگاشتن برخی قطعات شرح داده است. 
او در یکی از مهمترین مقاالت خود با عنوان »معرفی قطعات الحاقی شاهنامه« دربارۀ 
یازده قطعۀ شاهنامه به بحث پرداخت و با عرضۀ دالیل و شواهد مختلف آنها را 
الحاقی دانست. خالقی مطلق در مقایسه با همۀ مصححان پیشین شاهنامه، در تشخیص 
قطعات و بیتهای الحاقی موفقتر بوده است.
به طور کلی، شاهنامههای موجود در بازار نشر را میتوان به چهار دسته تقسیم 
کرد: دستۀ یکم تصحیحات مبتنی بر نسخههای خطی شاهنامه که اختالف نسخه ها یا  نسخهبدلها در پانوشت صفحات درج شده ِ باشند، مانند چاپ مسکو و جالل خالقی  مطلق؛ دستۀ دوم تصحیحات بدون ثبت نسخهبدلها در پانوشت، مانند چاپ ژول موهل و مصطفی جیحونی؛ دستۀ سوم چاپهای مبتنی بر تصحیحات و چاپهای دیگر، مانند  چاپ بروخیم؛ و دستۀ چهارم چاپهای مبتنی بر چاپ ِ های سنگی قدیمی در یک مجلد  رحلی. متأسفانه برخی گمان میکنند چاپهای سنگی قدیمی شاهنامه معتبرتر  معموال از بقیه است، حال آنکه این گونه چاپها از میان چاپهای شاهنامه، بی ِ اعتبارترین

اعتبارتری آنهاست و پر است از غلطهای فاحش و بیتها و قطعاتی که به هیچ روی سرودۀ 
org.tarikhema.pdf
org.tarikhema
org.tarikhema.mandegar
ir.tarikhema